پادشاه جوان به اندازه عقل یه پیرمرد باتجربه، درک و فهم داشت. انوشیروان از همون دوران بچگی اش از زشتی ها فاصله می گرفت و همیشه دلش میخواست که دنیا هم به سمت خوبیها حرکت کنه. پدر انوشیروان که اسمش قباد بود، در اون دوران شاه کشور بود. این پدر و پسر زمین تا آسمون از نظر فکری با هم فرق داشتن. انوشیروان در مورد پدرش میگه که: “پدرم، یه آدمی بود که به راحتی می شد مخش رو زد و نمیتونست دروغهای رنگی ظالمها رو متوجه بشه. آدم دل رحمی هم بود که هر کی گردنش رو پیشش کج میکرد، دلش براش کباب می شد. کارهای مهم کشور رو دست هر کی که می داد، به همونم اختیار کامل می داد تا هر کاری دلش خواست انجام بده، خب توی این اوضاع مشخصه که خزانه مملکت هم روز به روز خالی تر بشه و یه عده آدم مفت خور، پول رو بالا میکشن و نوش جان می کنن و یه لیوان آب هم روش می خورن و ککشون هم نمی گزه که چه بلایی ممکنه سر مملکت بیاد.
مبلغ قابل پرداخت 4,000 تومان